loading...

ناهماهنگ

Content extracted from http://nahamahang.blog.ir/rss/?1744503003

بازدید : 604
سه شنبه 12 اسفند 1398 زمان : 9:42
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ناهماهنگ

ناهماهنگ دور خودت یه خط بکش ...

وقتی ...

به قول شاعر یه حالتیه که :

از این همه صدای بد،
اخبار بد انگار...
.
هر گوشه بگریزیم هم
سرسام می‌گیریم!

مونا برزویی

مثلا وقتی نمیتونی زیر بارون قدم بزنی ...

لااقل به صدای رعد و برقش گوش کن...به صدای خوردنش به شیشه ...

....

و دنیایی که دنیای من نیس...

دنیای من ..اتنخاب‌های من از دنیای بیرونه...

چطور بگم...

بیخیال...

پر حرفی نمیکنم...

به خودتون برسید ...بیشتر از روزای دیگه!

بازدید : 659
سه شنبه 12 اسفند 1398 زمان : 9:42
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ناهماهنگ

همه چیز رمان‌های روسی رو دوست دارم...

همه چیز ادبیات روسیه واسم شگفت انگیزه...

جز ...

اسم شخصیتا...

انقددددد خوندن اسم شخصیتا واسم سخته و چشمم روشون گیر میکنه که اول از همه خودم روشون اسم میذارم...

الان نصف شخصیتای رمانای داستایوفسکی تو ذهنم اسمشون فرامرز و فریبرز و خسروئه‌‌...چه معنی میده من کف کنم تا اسم اینا رو بخوووونم...اف اف اف...

....

بازدید : 490
دوشنبه 11 اسفند 1398 زمان : 12:32
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ناهماهنگ

بهترین قسمت این بود
پرده‌ها را کشیدم
و زنگ در را با پارچه‌های کهنه پوشاندم
تلفن را توی یخچال گذاشتم
و سه چهار روز تمام در تخت خواب ماندم
و بهتر از همه این بود
کسی اصلا دلش برای من تنگ نشد

چارلز بوکوفسکی...فک کنم با اندکی تغییر

بازدید : 433
يکشنبه 10 اسفند 1398 زمان : 15:43
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ناهماهنگ

از سر عصبانیت...میتونید نخونید!

..‌

مردم روی زمین می‌افتند...

من سردرد میگیرم...

مردم همیشه روی زمین می‌افتند...یک بار با پوست موز ...یک بار غش میکنند و یک بار یک مریضی لاعلاج میگیرند...فرقی نمیکند...یک بار دستشان میشکند ...یک بار پاهایشان و یکبار سرشان...و یکبار دیگر دلشان...و بار بعد شاید جایشان نشکند...

من همیشه سردرد داشتم...هزار بار میگرن‌های بعد از ظهری...از ساعت ۴ بعدازظهر به بعد...۳۰ بار سر کلاس‌های فلسفه و منطق و ۸۰ بار سر کلاس‌های حقوق جزای عمومی‌و خصوصی...۹۰ بار توی خانه...چه فرقی میکند؟

من همیشه سردرد داشتم...

مردم همیشه روی زمین افتاده اند...

من همیشه سرفه زده ام...

مردم همیشه تنها بوده اند...

من همیشه تهوع داشته ام ...

مردم همیشه یک چیزشان برای زنده ماندن کم بوده...

من همیشه از اتوبوس و تاکسی بیزار بودم و از ارکسی که ناخواسته مچسبید به من و توی صورتم نفس میکشید...

مردم همیشه گرفتار بوده اند...

من همیشه ...

مردم همیشه...

هیچ چیز تغییر نکرده...

سیاه ...همیشه سیاه است!سیاه تر نداریم!

من و مردم همیشه میمیریم...یکبار با یک مریضی صدبار با یاس ...هزار بار با هزار چیز دیگر ...چه فرقی میکند؟

من و مردم همیشه از مریض‌ها میترسیم...چه واگیر باشد و چه نباشد...من و مردم فاصله میگیریم...چه بیمار باشیم چه نباشیم...

من و مردم خیلی وقت است از هزار جور بیماری واگیر رنج میبریم...ناامیدی هم واگیر داشت...و کسی نفهمیدو هی پیام نیامد که مردم حواستان باشد این حیله است دل‌هایتان را پاک کنید و بشورید ..بی تفاوتی هم واگیر داشت و کسی نگفت برای اینکه دچار نشوید چند وقت یکبار یک کاری برای دل بی صاحبتان بکنید...ما هر بار درگیریم ...با هزار چیز عجیب و غریب این زمانه...همه‌ی مردم همه‌ی دنیا بعضی بیشتر و بعضی کمتر ...

چه فرقی میکند ؟

...

به امید نور ...

به امید نجات...

از هرچی غیر خودش!

....

پر حرفیامو ببخشید ...نوشتم یادم بمونه تو این روزایی که اول از همه استرس ماتی و بابابزرگ و بعد استرس فینگیل خاله داره هلاکم میکنه چطور فکر میکنم!

بازدید : 672
شنبه 9 اسفند 1398 زمان : 19:07
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ناهماهنگ

حتی یادم نمیاد پارسال ...شب آرزوها ...از خدا چی خواستم!

و این یعنی حتی یادم نیس آرزومو برآورده کرده یا نه...و این ینی تو کل این ۲۰ و چند سال یه آرزوی درست حسابی نکردم!

یادش بخیر یه سال که با ابجی اینا رفتیم کربلا ...تو راه سید محمد ...سر راه سامرا ،بمب گذاری شده بود و اتوبوس منهدم شده تنها ۵ دقیقه با ما فاصله داشت و ما پنج دقیقه از شهادت عقب افتادیم ...وقتی رسیدیم مزار سید محمد ع گفتن زود تند سریییع یه زیارت بکنین و راه بیوفتین که تکفیریا ممکنه اینجا رو هم بمب گذاری کرده باشن...

خلاصه من اون زمان کنکور داشتم و معلم دینیم _که خدا به حق این شب عزیز‌‌ان‌شاالله شفاش بده و مریضیش خوب بشه_ بهم گفته بود که مزار سید محمد به شدددت حاجت میده...من همش به این فکر که اونجا چی بخوام ؛کل مسیر کربلا تا سامرا رو طی کرده بودم...وقتی خبر بمب گذاری رو شنیدیم و هی زنگ از این ور و اونور ...که فک میکردن ما شهید شدیم ..._که کاش!که سعادتش نبود واسه من به شخصه_به آبجی گفتم آبجی تا اینجا با خودم فک کرده بودم چی واسه بعد از اینم بخوام...ولی از اینجا به بعد میخوام فقط بعد از اینو ببینم ...

الان اینو گفتم که یادم بیاد که یه روزی به خودم گفتم کاش فلان چیز بشه بعد‌ها...کاش فلان چیز نشه بعدها...و الان به این فکر میکنم آیا بعد‌هایی هست برای من؟و خدا کنه واسه همه باشه...ولی من راجع به خودم حرف میزنم...

دارم به ارزوهایی فکر میکنم که نمیدونم چی بودن...به حسرتایی که یادم نمیادشون...

امشب فقط دعای فرج میخونم ...واسه اومدنش ...واسه نجات!واسه عدل...واسه حق...واسه علم...واسه سلامت...واسه سلامتیش...

....

اللهم عجل لولیک الفرج

بازدید : 568
پنجشنبه 7 اسفند 1398 زمان : 7:39
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ناهماهنگ

ینی این مریضیا و بلای طبیعی و غیر طبیعی گند زده به کل عادات و حالات و روح و روان من...

قبل تر وقتی بارون میومد من میزدم زیر اواز که ...

اصلا من به جهنم ولی این بارون نم نم

دلش تنگ میشه مارو توی این کوچه نبینه

اصلا من به جهنم ولی این بارون نم نم

دلش میگیره تورو با کسی دیگه ببینه

....

حالا علاوه بر ترس از کرونا که باعث میشه من از خونه بیرون نیام...

یه پیامایی هم میاد ساکنین محترم فلان جا چون محدوده تون مسیل و نمیدونم حریم رودخونه اس مواظب باشید آب نبرتتون!

دیگه من که به جهنم ...اون به جهنم...همه اهنگای عاشقانه دنیا به جهنم ...

....

ینی کل روحیه و احساسات و بریز تو یه ظرفی سطلی چیزی...درشو گل بگیر...بریز تو همون رودخونه‌‌‌ای که از زیر محلتون میگذره و مهار شده...

تو این اوضاع و احوال...

....

بازم شکر...همیشه شکر...

ماتی میگه والعصر بخون برای اوضاع و احوال حالا...

....

شاعر چی میگفت...

میگفت:

ای زندگی بردار دست از امتحانم...

بازدید : 562
چهارشنبه 6 اسفند 1398 زمان : 12:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ناهماهنگ

هندزفیریم یه گوشه شده...از اونجایی که این ماه فقط پولم رسید گلس گوشیه رو عوض کنم ...دیگه پول واسه هندزفیری نموند...

داشتم وسایل قدیمی‌داداش بزرگه رو میگشتم که بعد از فلاپی‌ها و نوار کاست‌های قدیمی‌و ریکوردر خاک گرفته جیبیش و فیلم سنتوری و اینا رسیدم به یه هندزفیری که فک کنم مال سنه دو باشه...زدم گوشیم...دوتا گوشاش هم کار میکنه فقط قضیه اینه که صدا تو خودش هزار بار اکو میشه و گر گر میکنه...!

خیلی بامزه اس ...کوتاه کوتاه...اصلا تو گوش نمیره...

خدایا همینه من حرفای این بشرو نمیفهمم...این کلا مدل بزرگ شدنش با من فرق میکنه...

عکس گرفتم از وسایلش واسش فرستادم...میگه خوب شدی به امید خدا رفتی سر وسایل من؟

میگم اره ...خوووووب...!بعدشم خونه ماس ینی مال ماس...

میگه کلید کشو رو از کجا گیر آوردی ؟میگم مهندس این کشوی شما خیلی وقته کلااا یهسره شده...

الان دارم با هندزفیریش یه آهنگ گوش میدم...خود هندزفیری یه اهنگ دیگه تنظیم میکنه تحویلم میده...

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 16
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 616
  • بازدید سال : 1198
  • بازدید کلی : 10289
  • کدهای اختصاصی