loading...

ناهماهنگ

Content extracted from http://nahamahang.blog.ir/rss/?1738642803

بازدید : 333
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 17:32
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ناهماهنگ

تمام بدنم داره درد میکنه...

دیروز زنگ زدم دختر خاله ام که دکتره و گفتم واسم مرخصی بنویسه...نوشت عکسشو فرستاد ..._هی گفت من نمینویسم...من مسئولم و فلان_تا اینکه شب گفتن دانشگاه تعطیله...و خیالم راحت شد!چون بدنم این روزا به شدددت ضعیفه و هر آن ممکنه با یه نسیم جون به خداوند تسلیم کنم!چه برسه ویروس!

تو بیمارستان سینا یه پدر و پسر کرونا گرفتن و پدره متاسفانه فوت شد...

بچه‌ها تو گروه دخترا میگفتن ما انقدر از این زندگی بیزاریم که حاضریم بریم این پسره رو در آغوش بگیریم...من گفتم اسلام به خطر نیوفته...!

به مامان میگم مامان برو ...شاید مریض شده باشم...میگه غلط نکن...همش تلقینه...میگم نگا تب دارم؟میخواد دست بذاره پیشونیم که جیغ میزنم...!

میگم نه دست نزن ...برو...من اینجا خوبم_تو اتاق ته حیاط.._

میگه خب باشه همون بهتر جلو ماتی آفتابی نشی با این قیافه ات!میگم قیافه ام چشه؟

میگه هیچی ...فراری میدی پیرزنو...

...

شما‌ها خوبید؟

همه چی خوبه؟

سالمید؟

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 16
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 8
  • بازدید کننده امروز : 6
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 11
  • بازدید ماه : 96
  • بازدید سال : 227
  • بازدید کلی : 9318
  • کدهای اختصاصی